مقیم و مسافر



از مزایای داشتن خانه ی مجردی همین است که اگر ساعت ها سکوت بخواهی به آسانی میتوانی آن را برای خودت داشته باشی از ظهر بعد از ناهار خودم را پرت کرده ام روی مبلم و پاهایم را از دسته اش اویزان کرده ام و در سکوت به دیوار روبه رو خیره شده ام بدون آنکه نگران چیزی باشم تابلوی دیوار رو به رو عکس یک پنجره ی باران زده است و پیارسال از یک مغازه تو تهران خریده ام پنجره های باران زده منظره ایست که چند روز است دوباره میبینم این طرف ها یک پاییز درست و حسابی آمده است از مشخصه های پاییز برای من نوشیدنی گرم ، هودی های اور سایز و هوای گرفته است  این روزها که حالم خوب است دلم میخواهد برگردم به ۱۸ سالگی و به خود ۱۸ ساله ام بگویم که ارزشش را دارد پس غصه نخورد و بیشتر تلاش کند و از چیزی نترسد 

روزهای خوشبختی بالاخره فرا میرسند و او به آرزو هایش میرسد .

 


کام عمیقی از سیگار گرفتم و زیر پایم خاموشش کردم . داشتم فکر میکردم که چرا میگویند ما هرگز نمیتوانیم زحمات پدر و مادرهایمان را جبران کنیم ؟ مگر غیر از این است که آنها بخاطر خودشان هم مارا به این دنیا وارد کردند ؛ عصای پیری و کوری ، ادامه دهنده ی راه ، طعم دهنده به زندگی اینها عناوینی ست  که آدم ها بخاطرش بچه دار میشوند و اگر فرض کنیم و فقط فرض کنیم که همه ی ما از بدنیا امدنمان راضی باشیم و ودیعه ی زندگی را به جان دوست بداریم ؛درنهایت این یک معامله ی دوسر سود است که تازه باعث میشود ما برابر شویم .

البته منکر این نمیشوم که بچه دار شدن یک قمار بزرگ است چون هیچ تضمینی وجود ندارد که او همان نقشی را بازی کند و همان عنوانی باشد که تو برایش انتخاب کرده ای و تو تمام عمرت را پای چیزی میگذاری که ممکن است ثمری نداشته باشد اما در نهایت پدر و مادر ها بخاطر خودشان است که پدر و مادرند پس این احساس عذاب وجدان دادن به فرزند بخاطر اینکه مسیرش را انتخاب میکند حالا یا درست یا غلط دیگر چه صیغه ایست و از کجا نشات میگیرد ؟

 

* برگرفته از اسم کتاب شریعتی پدر و مادر ما متهمیم .


شبح ِ اندوه که روی روزهایم سایه انداخته بود بعد از یک گریه ی حسابی دمش را گذاشت روی کولش و فرار کرد، اساسا گریه از آن نعمت هایی ست که قدرش را نمیدانیم و تا از دستش ندهیم نمیفهمیم که ماجرا چه بوده است یک هفته ای میشود که تصمیم دارم بدوام  اما راستش را که بخواهید صبح که از خواب بیدار میشوم توانایی دل کندن از تختم را ندارم و دوباره تا ساعت هشت میخوابم . نمیفهمم نشاط و شادابی ام را لای کدام خیابان زندگی جا گذاشته  ام اما حالا حاضرم همه چیزم را بدهم و به جایش فقط خوشحال و سرحال باشم و اینقدر خموده و خسته به زندگی وصل نشده باشم ، درحال اعتیاد به قهوه هستم قهوه ی تلخ سرحالم می آورد و حالم را خوب میکند و یک حس سبکی خاصی به من میدهد نمیدانم عاقلانه است که خودم را در معرض این اعتیاد قرار دهم یا نه اما به طرز وحشتناکی نیاز به من همچین چیزی دارم چیزی که سبکم کند و به من انرژی ادامه دادن بدهد .

دنبال رنگین کمانم در زندگی ام همیشه دنبال رنگین کمان بوده ام و باور دارم که روزی پیدایش میکنم خوشبختی نذری نیست که کسی بیاورد دم در خانه مان و خیلی یک هویی به ما تقدیمش کند  خوشبختی یک حس درونیست ؛یک اثر هنریست که برای خلق شدن نیاز به خالق دارد و من میخواهم که خوشبخت باشم و خوشبختی را خلق کنم 

انی وِی روزی میرسد که وقتی به عقب نگاه میکنیم یک لبخند دندان نما روی لب هایمان جا خوش میکند و خودمان را بغل میکنیم که دمت گرم پسر از پسش بر آمدی بهت افتخار میکنم .


پروژه پروژه ی سختی ست بارها مجبوری خودت را بکوبی و از نو بسازی مجبوری همه چیز را از صفر شروع کنی .  حالا من دوباره در استانه ی شروعی دیگرم که به نوعی ادامه ی شروع های قبلیست منتها این دفعه با برنامه تر منظم تر و اگاهانه تر جلو میروم  بسیار امیدوارم حتی با اینکه نتیجه ی من از خیلی ها وحشتناک تر است و اساسا امید زیادی به من نمیرود اما خودم به خودم امید دارم وخودم را باور دارم و همین کافی ست 

من برای خودم تا انتهای ابدیت کافی هستم . 

اینجا مینویسم تا یادم بماند که یا باید به اندازه ی تلاش هایم آرزو کنم و یا باید به اندازه ی آرزوهایم تلاش  نمیشود توقع داشته باشم که دنیا رویاهایم را داخل سبد بقچه پیچ شده تقدیمم کند 

یادم بماند که من به چشم های ستاره باران دخترِ درون آینه شجاعانه جنگیدن را بدهکارم .

 

_دلم میخواهد برای آدمهای امن زندگی ام پیام بفرستم باور کنید من برای خود مثل یک سرهنگ ارتش میمانم و بیست و چهار ساعته درحال نصیحت خودم هستم شما لااقل با من مهربان باشید !. هرچند وظیفه اش را ندارند 

 


آفتابگردون هارو توی گلدون روی میز مرتب کردم و خودم رو پرت کردم رو کاناپه بغض داشت خفم میکرد و من قلبم شکسته بود تا دیروز تقلای بیهوده ای داشتم تا همه چیز رو درجای درست خودش قرار بدم و تلاش میکردم تا جایگاه خودم رو پیدا کنم ولی از همون دیروز دیگه برام مهم نیست چه اتفاقی می افته دیگه برام مهم نیست دیگه برام مهم نیست دیگه برام مهم نیست 

و فقط امیدوارم دیگه فردایی درکار نباشه تا بلند شم .


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

الانزاپین صفحه شخصی امیر محمدی Jenny مدرسه شاد رنگی رنگیست با رنگ های رنگین کمانیست دفتر توسعه اختراعات و ایده های نوین A relocation company in Makkah yoga گالری ساعت مد یزد Matt پارسي موويز ، سايت دانلود فيلم